دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند ،
لیک پاهایم در قیر شب است .
رخنه ای نیست در این تاریکی :
در و دیوار بهم پیوسته .
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته !
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است .
روزگاری است در این گوشه ی پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است !
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد .
میکنم هرچه تلاش ،
او به من میخندد !
نقش هایی که کشیدم در روز ،
شب ز راه آمد و با دود اندود .
طرح هایی که فکندم در شب ،
روز پیدا شد و با پنبه زدود !
دیر گاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است .
جنبشی نیست در این خاموشی :
دست ها ، پاها در قیر شب است ...!
سهراب سپهری
نویسنده » سارا . ساعت 11:1 عصر روز چهارشنبه 87 مرداد 30
ستاره های آسمان شما()
در دو چشمش گناه میخندید
بر رخش نور ماه میخندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله ای بی پناه میخندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت :
« باید از عشق ، حاصلی برداشت »
سایه ای روی سایه ای خم شد
در نهانگاه راز پرور شب
نفسی روی گونه ای لغزید
بوسه ای شعله زد میان دو لب ....!
فروغ فرخزاد
نویسنده » سارا . ساعت 4:26 عصر روز پنج شنبه 87 مرداد 3
ستاره های آسمان شما()
زندگی رسم خوشایندی است !
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ،
پرشی دارد اندازه ی عشق .
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود !
زندگی جذبه ی دستی ست که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد .
زندگی سوت قطاری ست که در خواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست .
خبر رفتن موشک به فضا ،
لمس تنهایی « ماه » ،
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر .
زندگی شستن یک بشقاب است !
زندگی یافتن سکه ی دهشاهی در جوی خیابان است .
زندگی « مجذور » آینه است ،
زندگی گل به « توان » ابدیت ،
زندگی « ضرب » زمین در ضربان دل ما ،
زندگی « هندسه » ی ساده و یکسان نفسهاست !
هر کجا هستم ، باشم ،
آسمان مال من است .
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچ های غربت ؟؟!!
سهراب سپهری
نویسنده » سارا . ساعت 1:53 عصر روز شنبه 87 خرداد 25
ستاره های آسمان شما()