ای ستاره ها ، که از جهان دور ،
چشم تان به چشم بی فروغ ماست !
نامی از زمین و از بشر شنیده اید ؟
در میان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید ؟
این غبار محنتی که در دل فضاست ،
این دیار وحشتی که در فضا رهاست ،
این سرای ظلمتی که آشیان ماست ،
در پی تباهی شماست !
گوش تان اگر به ناله ی من آشناست
از سفینه ای که می رود به سوی ماه ،
از مسافری که می رسد ز گرد راه ،
از زمین فتنه گر حذر کنید !
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاه ست !
ای ستاره ای که پیش دیده ی منی !
باورت نمی شود که : در زمین
هر کجا ، به هر که می رسی
خنجری میان مشت خود نهفته ست
پشت هر شکوفه ی تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته ست !
ای ستاره ، سلام مان بهانه ست
عشقمان دروغ جاودانه است .
در زمین زبان حق بریده اند
حق ، زبان تازیانه است .
وان که با تو صادقانه درد دل کند
های های گریه ی شبانه است !
ای ستاره ، ای ستاره ی غریب !
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم ؟
پس چرا به داد ما نمی رسد ؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد ؟
بگذریم از این ترانه های درد ،
بگذریم از این فسانه های تلخ ،
بگذر از من ای ستاره شب گذشت ،
قصه ی سیاه مردم زمین ،
بسته راه خواب ناز تو !
ای که دست من به دامنت نمی رسد ؛
اشک من به دامن تو می چکد !
با نسیم دلکش سحر ،
چشم خسته ی تو بسته می شود
بی تو ، در حصار این شب سیاه ،
عقده های گریه ی شبانه ام ،
در گلو شکسته می شود ...
شب به خیر .
نویسنده » سارا . ساعت 5:8 عصر روز چهارشنبه 86 آذر 7