سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سارا - مثل ستاره ...






درباره ی ستاره
سارا - مثل  ستاره  ...
سارا
بعضی ها صدای ستاره ها را می‌شنوند ... خوب گوش کن . شاید توام بشنوی !
Yahoo ID !
Mail


ستاره های من
شهریور 86
مهر 86
آبان 86
آذر 86
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
خرداد 87
مرداد 87


ستاره های دوستانم
.:: اســــوه هــــا ::.

پتی آباد سینمای ایران
تازه ترین ها
کسب درآمد اینترنتی
جک ، اس ام اس و عکس در خنده سرا
جنون جوانی
مقالات مشاوره و روانشناسی و اختلالات روانی و رفتاری
ثانیه
عشق سرخ
صادقانه با خواهرم
عــــشقـــــولـــــک
نورهدایت
امیدزهرا omidezahra
همسفر عشق
افرایش صدای گوشی+راه کسب درآمد از اینترنت+عکس بازیگران خانم خارج
زنان در جهان
السلام علیک یا امام الرئوف
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
قدرت شیطان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
وبلاگ شخصی محمد جواد ایزدپناه
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
بی ستاره ترین شبهای زندگی...
هانیبال
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
Lovely
desperado bug
ღღღعاشقونهღღღ
کسی که مثل هیچکس نیست
قلب شکسته
تنها ترین تنها
ایده های اخلاقی
نکیسا و پریسا
محمد رئیسی پور
مهدی
بهترین وبلاگ دنیا
پرواز به بی نهایت
عاشق چشم اتنظار
اینجا پرنده بود ...!
یکی مثله همه !
خواب صورتی
تلنگر
آرتا و آرتین
یکی بود ، چندتا نبود !
واگویه ها
انسان مه آلود
همیشه بهار
جک خنده و اس ام اس
وبلاگ فارسی
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراح ستاره

موسیقی ستاره ای

*
*
*
*
*
*
*

ستاره شدن در آسمان
 


www.irLearn.com

ای ستاره ها ، که از جهان دور ،

چشم تان به چشم بی فروغ ماست !

نامی از زمین و از بشر شنیده اید ؟

در میان آبی زلال آسمان

موج دود و خون و آتشی ندیده اید ؟

این غبار محنتی که در دل فضاست ،

این دیار وحشتی که در فضا رهاست ،

این سرای ظلمتی که آشیان ماست ،

در پی تباهی شماست !

گوش تان اگر به ناله ی من آشناست

از سفینه ای که می رود به سوی ماه ،

از مسافری که می رسد ز گرد راه ،

از زمین فتنه گر حذر کنید !

پای این بشر اگر به آسمان رسد

روزگارتان چو روزگار ما سیاه ست !

ای ستاره ای که پیش دیده ی منی !

باورت نمی شود که : در زمین

هر کجا ، به هر که می رسی

خنجری میان مشت خود نهفته ست

پشت هر شکوفه ی تبسمی

خار جانگزای حیله ای شکفته ست !

ای ستاره ، سلام مان بهانه ست

عشقمان دروغ جاودانه است .

در زمین زبان حق بریده اند

حق ، زبان تازیانه است .

وان که با تو صادقانه درد دل کند

های های گریه ی شبانه است !

ای ستاره ، ای ستاره ی غریب !

ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم ؟

پس چرا به داد ما نمی رسد ؟

 ما صدای گریه مان به آسمان رسید

از خدا چرا صدا نمی رسد ؟

بگذریم از این ترانه های درد ،

بگذریم از این فسانه های تلخ ،

بگذر از من ای ستاره شب گذشت ،

قصه ی سیاه مردم زمین ،

بسته راه خواب ناز تو !

ای که دست من به دامنت نمی رسد ؛

اشک من به دامن تو می چکد !

با نسیم دلکش سحر ،
چشم خسته ی تو بسته می شود

بی تو ، در حصار این شب سیاه ،

عقده های گریه ی شبانه ام ،

در گلو شکسته می شود ...

شب به خیر .

 



نویسنده » سارا . ساعت 5:8 عصر روز چهارشنبه 86 آذر 7
ستاره های آسمان شما()


مرد دیر وقت ، از کار به خانه برگشت ،دم در پسر پنج ساله اش در انتظار او بود :

ـ سلام بابا یک سوال از شما بپرسم؟

ـ بله حتما چه سوالی؟

ـ بابا !شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سوالی میکنی؟

ـ فقط می خواهم بدانم!

ـ اگر باید بدانی بسیار خوب می گویم : ۲۰دلار!

پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود آهی کشید .بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشود به من ۱۰ دلار قرض بدهید ؟مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملا در اشتباهی .سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خود خواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اطاقتش رفت و در را بست.مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد:چطور به خود اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سوالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده شاید واقعا چیزی بوده است به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد که پسرک از پدرش در خواست پول کند.مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد:

ـخوابی پسرم؟

ـنه پدر بیدارم.

ـمن فکر کردم که شاید با تو خشن رفتار کردم امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این ۱۰دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو خندید ،و فریاد زد :متشکرم بابا!بعد دستش را زیر بالش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده درآورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولوخودش هم پول داشته ،دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت: با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچو لو پاسخ داد:برای اینکه پولم کافی نبود،ولی من حالا ۲۰ دلار دارم .آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید ؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم...!!!



نویسنده » سارا . ساعت 2:7 عصر روز جمعه 86 آبان 25
ستاره های آسمان شما()


از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.

فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.

انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.

خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و  از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه...

و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.

انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد.

خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود .......

 



نویسنده » سارا . ساعت 11:5 صبح روز سه شنبه 86 آبان 15
ستاره های آسمان شما()


<   <<   6   7   8   9      >